امروز رفتم سر کلاس . یه همخونه ی جدید اومده . دانشگاه برای ارشد قبول شدم . باید یه برنامه ریزی کنم بتونم تو این موقعیت حداکثر استفاده رو بکنم . درگیر نا امیدی ، دعوا ، مداجله با این و اون با بنگاه و پست و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه . شب برگشتنی برای خودم نوشیدنی و شکلات گرفتم . الانم دارم موزیک گوش میدم که فردا روز بهتریه ؟
بعد از یکسال زندگی توی آنکارا ، به خونه ی جدیدم اومدم . هنوزم توی زیرزمین ها میتونم خونه پیدا کنم . هنوز اونقدر پولدار نشدم . هنوز زیرزمینی ام . تو ایرانم زیر زمینی بودم . شش ماه هر روز کار کردم بدون تعطیلات که فقط یک هفته مرخصی گرفتم رفتم ایران مامان بابا رو دیدم . فردا روز اخر کارم هست . البته شاید بعدا پاره وقت برم اونجا کار کنم اما یه جور دلتنگم . سه ماهه تو خونه ی جدیدم اما هنوز هیچ چیز نخریدم . هفته ی دیگه خونم رو میچینم . به سلیقه ی خودم . اولین بار توی زندگیم هست که دارم یه خونه رو با وسایل خودم پر میکنم
درباره این سایت