محل تبلیغات شما



امروز رفتم سر کلاس . یه همخونه ی جدید اومده . دانشگاه برای ارشد قبول شدم . باید یه برنامه ریزی کنم بتونم تو این موقعیت حداکثر استفاده رو بکنم . درگیر نا امیدی ، دعوا ، مداجله با این و اون با بنگاه و پست و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه . شب برگشتنی برای خودم نوشیدنی و شکلات گرفتم . الانم دارم موزیک گوش میدم که فردا روز بهتریه ؟


بعد از یکسال زندگی توی آنکارا ، به خونه ی جدیدم اومدم . هنوزم توی زیرزمین ها میتونم خونه پیدا کنم . هنوز اونقدر پولدار نشدم . هنوز زیرزمینی ام . تو ایرانم زیر زمینی بودم . شش ماه هر روز کار کردم بدون تعطیلات که فقط یک هفته مرخصی گرفتم رفتم ایران مامان بابا رو دیدم . فردا روز اخر کارم هست . البته شاید بعدا پاره وقت برم اونجا کار کنم اما یه جور دلتنگم . سه ماهه تو خونه ی جدیدم اما هنوز هیچ چیز نخریدم . هفته ی دیگه خونم رو میچینم . به سلیقه ی خودم . اولین بار توی زندگیم هست که دارم یه خونه رو با وسایل خودم پر میکنم 


بعد از امتحان زبان ، هتل رزرو کردم توی اهواز . فهمیدم این هتل قبلا مدرسه ی مامانم بوده که تبدیلش کردن به هتل الان . کنار کارون . وسط تابستون . توی گرمای شصت درجه من حرکت کردم سمت خوزستان . جایی که متولد شده بودم . سی سال قبل . درست دو سال بعد از جنگ . ظهر رسیدم . وارد شهر شدم . وارد هتل شدم . شهر خیلی عوض شده بود . بعد از ظهر میلاد و محمود دوستای دوران دبستان اومدن دنبالم . رفتیم رستوران . تا شب باهم بودیم .تا جمعه اونجا بودم .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

در آغاز کلام بود و کلام نزد خدا بود . گذر زندگی